انتظار
|
||||||||||
پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 18:53 :: نويسنده : reza
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم آخ .. تا می بینمت یک جور دیگر می شوم با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند یاسم و باران که می بارد معطر می شوم در لباس آبی از من بیشتر دل می بری آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو می توانم مایه ی ــ گه گاه ــ دلگرمی شوم میل میل ِ توست اما بی تو باور کن که من در هجوم بادهای سخت ، پرپر می شوم همیشه بهم میگفتن تو چرا عاشق نمیشی چرا عشقی نداری؟ ...همیشه بهم میگفتن عشق یعنی زندگی... ...میگفتن اگه عاشق نشی یعنی زندگی نکردی... ...ولی بهم نگفتن اگه اسیر یکی بشی دلت میسوزه... ...نگفتن اگه با چشاش نگات کنه تموم جونتو به آتیش میکشه... ...بهم نگفتن اگه تمام روز ببینیش بازم دلتنگش میشی... ...بهم نگفتن برا اینکه گرمای دستشو حس کنی ثانیه شماری میکنی... ...بهم نگفتن ممکنه یه روز فراموشت کنه ... !!!!!ولی الان همه بهم میگن فراموشش کن آخه چطوری؟ مگه میشه آدم کسیو که دوست داره فراموش کنه؟
سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:9 :: نويسنده : reza لعنت به این زندگی .... وقتی که گریه کردیم گفتن بچه است. وقتی که خندیدیم گفتن دیوونه است. وقتی که جدی بودیم گفتن مغروره. وقتی که شوخی کردیم گفتن سنگین باش. وقتی که حرف زدیم گفتن پر حرفه. وقتی که ساکت شدیم گفتن عاشقه. حالا ام که عاشقیم می گن گناهه انتـــــظار ... شش حرف و چهار نقطه!کلمه کوتاهیه اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر میخواد تنهایی ، چشم براه بودن ، غم ؛ غصه ، نا امیدی ، شکنجه روحی ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛ هق هق شبونه ؛ افسردگی ، بی خبری و دلواپسی و.... برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد و خیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید زجر و سختی هایی رو تحمل کرد تا معانی شون رو فهمید و درست درکشون کرد اما تمام اینا در مقابل اون لحظه ای که اتنــــــظار به پایان میرسه و نتیجه ی منتظــــــر موندنای روز و شبت رو میبینی،هیـــــــــــچه شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:48 :: نويسنده : reza تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمی شوی واقعا نمی دانم كه با چه بیانی زیبایی عشق تو را بسرایم.
سالها رفت و هنوز یک نفر نیست... بپرسد از من که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟ صبح تا نیمه ی شب منتظری همه جا می نگری گاه با ماه سخن می گویی گاه با رهگذران، خبر گمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست؟ کجاست؟ صدفی در دریا است؟ نوری از روزنه فرداهاست یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست
تنها صدایت را میخواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد نگاهت را میخواهم تا روشنی چشمهای خسته ام باشد وجودت را میخواهم تا گرمای آغوشم باشد دستهایت را میخواهم تا نوازشگر بی کسی اشکهایم باشد و تنها خنده هایت را میخواهم تا مرحم کهنه زخمهای زندگی ام باشد آری تنها تو را میخواهم
اگر دریای دل آبیست کنارم هستی و هر شب ... به خوابم باز میآیی
هنوز هم عاشقانه هایم را عاشقانه برای تو مینویسم.. این روزها دیگر پشت پنجره مینشینم و به استقبال باران میروم. میدانم تمام میشود و ما رها میشویم؛ پس بگذار بخوانم: شنبه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:42 :: نويسنده : reza از بس که ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﻟﻢ ﺍﺑﺮﻳﺴﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﻧﻤﻨﺎﮎ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ؟ﺩﺭﻳﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡﺭﻭﻱ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎﻱ ﺳﺎﺣﻞ ﻧﻮﺷﺘﻢﺍﮔﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺩﺍﺭﻱ ﻣﻦ ﺷﻬﺎﻣﺖ ﮔﻔﺘﻦ ﺩﺍﺭﻡﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﻳﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡﺑﺎﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺭﻭﻱ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺘﻢ :ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ !
شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:56 :: نويسنده : reza
گفتم كه دوستت دارم ، گفتی كه باور نداری گفتی كه آغوشت را ميخواهم ، گفتم كه منتظر بمان عزيزم
درباره وبلاگ
![]() ![]() ![]() آرشيو وبلاگ
![]() ![]() پیوندهای روزانه
![]() ![]() پيوندها
![]() ![]() ![]() ![]()
|
||||||||||
![]() |