انتظار
|
||||||||||
آن که بیناست مرا یاد تو می اندازد هر چه زیباست مرا یاد تو می اندازد
دل که شیداست مرا یاد تو می اندازد هر زمان نغمه ی عشقی ست که من می شنوم دیگران هر چه بخواهند بگویند که عشق بی کم و کاست مرا یاد تو می اندازد ساعتی نیست فراموش کنم یاد تو را غم که با ماست مرا یاد تو می اندازد
دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 21:26 :: نويسنده : reza
من تنها نیستم اشکهایم را دارم , اشکهایی که از غم تو بر گونه هایم جاریست من تنها نیستم لحظه ها را دارم , لحظه هایی که یکی پس از دیگری عاشقانه می میرند تا حجم فاصله را کمرنگ تر کنند چرا که خیالت حتی یک نفس از من غافل نمی شود چقدر دوست دارم لحظه هایی را که دلتنگ چشمانت می شوم هر لحظه دوریت برایم یک دنیا دلتنگی است و چقدر صبور است دل من چرا که به اندازه تمام لحظه های عاشق بودنم از تو دور هستم ولی من باز چشم به راهم چشم به راهم تا آرامش را به قلبم هدیه کنی...
دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 21:21 :: نويسنده : reza امشب کم توقع شده ام آرزویم کوچک است و کم حرف . هیچ نمی خواهم جز تو M
چه زیباست بخاطر تو زیستن
و برای تو ماندن... به پای تو بودن... و به عشق تو سوختن
و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن و برای تو گریستن ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگیست بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست چه زیباست بخاطر تو زیستن ثانیه ها را با تو نفس کشیدن ... زندگی را برای تو خواستن چه زیباست عاشقانه ها را برای تو سرودن بدون تو چه محال و نا ممکن است زندگی چه زیباست بیقراری برای لحظه ی آمدن و بوئیدنت برای با تو بودن و با تو ماندن ... برای با هم یکی شدن کاش به باور این همه صداقت و یکرنگی می رسیدی ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد
دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 20:55 :: نويسنده : reza دوستت دارم را کجا بنویسم که ماندگار باشد؟ روی تن شبنم؟ اگر از شاخه چکید چه؟ روی لبخند گلبرگ؟ با زمستان چه کنم؟ روی بستر ساحل؟ پس چگونه جلوی رقص موج را بگیرم؟ پس بهتر آنست که در لحظه لحظه ی دلتنگی هایم دوستت دارم را زمزمه کنم چرا که همیشه دلتنگ توام دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 1:45 :: نويسنده : reza آنکه چشمان تو را این همه زیبا می کرد کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد یا نمی داد به تو این همه زیبایی را یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد ! دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 1:22 :: نويسنده : reza وقتي دلتنگ شدي به ياد بيار کسي رو که خيلي دوست داره. وقتي نااميد شدي به ياد بيار کسي رو که تنها اميدش تويي. وقتي پر از سکوت شدي به ياد بيار کسي رو که به صدات محتاجه. وقتي دلت خواست از غصه بشکنه به ياد بيار کسي رو که توي دلت يه کلبه ساخته. وقتي چشمات تهي از تصويرم شد به ياد بيار کسي رو که حتي توي عکسش بهت لبخند ميزنه. وقتي به انگشتات نگاه کردي به ياد بيار کسي رو که دستاي ظريفش لاي انگشتات گم ميشد. وقتي شونه هات خسته شد به ياد بيار کسي رو که هق هق گريش اونها رو مي لرزوند. دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 1:6 :: نويسنده : reza چه زیباست بخاطر تو زیستن
و برای تو ماندن و به پای تو مردن و به عشق تو سوختن
و چه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگی است بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد
همیشه به یادت خواهم ماند چون می خواهم باغ آرزوهایت را بهاری کنم می خواهم دوباره به نامت سوگند بخورم و در دیده ات و در حضورت همانند ستاره ها بدرخشم! می خواهم دلتنگی هایم را با تو تقسیم کنم و در نهایت بی کسی تو را همه کس خود کنم و در صحرای وجودت شقایق های زیبارا بچینم! می خواهم نشانیم را به آئینه ها دهم تا تو مرا زودتر بیابی! می خواهم از جاده های دلم خطی سبز تا انتهای وجودت ترسیم کنم و آخر اینکه : می خواهم فقط برای یک لحظه ببینمت که بر روی نیمکت تنهایی من تکیه زدی و کلاه آرامش بر سر میگذاری و مرا به سوی خود میخوانی! و من در عین ناباوری بسوی تو قدم برمیدارم و در کنار تو بر روی نیمکت مینشینم و تا ابد نام تورا بر روی زبان می آورم. و این نیمکت مکان پیوند عشق ماست و تا همیشه برای من مقدس میماند عشق یعنی خاطرات بی غبار
دفتری از شعر و از عطر بهار
عشق یعنی یك تمنا , یك نیاز
زمزمه از عاشقی با سوز و ساز
عشق یعنی چشم خیس مست او
زیر باران دست تو در دست او
عشق یعنی ماتهب از یك نگاه
غرق در گلبوسه تا وقت پگاه
عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق
گرمی دست تو در آغوش عشق
عشق یعنی " بی تو هرگز ... پس بمان "
تا سحر از عاشقی با او بخوان
عشق یعنی هر چه داری نیم كن
از برایش قلب خود تقدیم كن
یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, :: 22:58 :: نويسنده : reza یک نفر در همین نزدیکی ها یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, :: 22:15 :: نويسنده : reza از تو و فاصله با تو، از تو و حضوری دلتنگ تنها مونده بغضی سنگین، که تو سینه می زنه چنگ حالاهم صدا با یادت شعر موندن و می خونم
یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, :: 20:43 :: نويسنده : reza می دانی..؟
یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, :: 11:54 :: نويسنده : mehry
ای کاش عشق نبود دنیایی نبود زندگی نبود اگه بود جدایی نبود ای خدا مهربانی و مهربان بودن چیست ای خدا عشق و محبت چیست چرا هر چقدر فکر می کنم معنی که در خور این وازه ها باشد را پیدا نمی کنم ....................و
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 20:43 :: نويسنده : reza قلب من در هر زمان خواهان توست پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 20:25 :: نويسنده : reza یکی را دوست دارم
ولی افسوس او هرگز نمیداند نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نمیداند به برگ گل نوشتم من به مهتاب گفتم ای مهتاب صبا را دیدم و گفتم صبا دستت به دامانت پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 19:55 :: نويسنده : reza نشانه های دوست داشتن واقعی پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 19:42 :: نويسنده : reza به خداوندی خدا دوستت دارم پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 19:17 :: نويسنده : reza دوستت دارم اي تك چراغ زندگي من M پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 15:42 :: نويسنده : reza حوصله خواندن ندارم !دلم آغوش گرم ميخواهد
چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: 20:8 :: نويسنده : reza یه روز بهم گفت: «میخوام باهات دوست باشم؛آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام» یه روز دیگه گفت: «میخوام برم یه جای دور، جایی كه هیچ مزاحمی نباشه بعد كه همه چیز روبراه شد تو هم بیا آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام» چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: 19:36 :: نويسنده : reza
تو نبودی اما یادت در قلبم بود ، تو نبودی اما به یاد تو در کنار دریا قدم میزدم...
چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: 19:12 :: نويسنده : reza عاشقانه دوستت دارم ای وجود بی وجودم ز وجودت شده موجود دوستت دارم چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: 18:39 :: نويسنده : reza فرصت زندگی داری به خاطرم خطر نکن
فرصت زندگی داری به خاطرم خطر نکن اینکه بهت میگم برو خیال نکن که راحته لزومی ندارد من همانی باشم که فکر میکنی من همانی هستم که تو فکرش را هم نمی کنی... سیاهی زیر چشمهایم را دوست دارم ... جای پای رفتن توست! اشک های نیامدنت روی گونه هایم ماسیده....نبوس ! نمک گیر میشوی ... خوابیده بودم کابوس میدیدم ، از خواب بلند شدم تا به آغوشت پناه ببرم.. افــســوس.... یادم رفته بود که از نبودنت به خواب پناه برده بودم ...!!.
چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: 16:45 :: نويسنده : reza تویی همه زندگی ام
و
آرشيو وبلاگ
پیوندهای روزانه
پيوندها
|
||||||||||
|