امان از این بوی پاییزی و آسمان ابری ، که آدم نه خودش میداند دردش چیست و نه هیچ کس دیگر ، فقط میداند که هرچه هوا سردتر میشود دلش آغوش گرم میخواهد
نظرات شما عزیزان:
دستت رو بذار روي قلبت.اين ساعت عمرته كه داره تيك تيك مي كنه .جالبه هموني كه بهت زندگي ميده .برات شمارش معكوس رو شروع كرده.........
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی ست
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی ست
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
سكوت كن .......
بگذار ناز چشمهایت با من حرف بزنند ....
همین كافیست تا من
بمیرم
بگذار ناز چشمهایت با من حرف بزنند ....
همین كافیست تا من
بمیرم
تاريخ : دو شنبه 3 مهر 1391 | 9:42 | نویسنده : reza |