از وقتی تو رفته ایی
دیگر در سرسرای ذهنم ،
خبری از قیل و قال ما نیست
همه چیز رنگ تنهایی دارد
و من رنگ تو را گرفته ام .....
از وقتی تو رفته ایی
کمتر حرف میزنمو کمتر آواز می خوانمو کمتر گوش می کنم
از وقتی تو رفته ایی
بیشتر فکر می کنم و بیشتر می نویسمو بیشتر خوانده می شوم
اما از وقتی تو رفته ایی
در من معجزه ایی رخ داده است
از وقتی تو رفته ایی
واژه ها با قلمم آشتی کرده اند
و مرا در نوشتن یاد تو یاری می کنند
و من از تو می نویسم و مردم آنرا شعر می نامند
تو رفته ایی و من شعر می گویم
شعر آشنایی ، وصال ، شعر جدایی و اکنون شعر تنهایی
آیا دیوان شعرمن ، همان روایت رفتن تو نیست ؟
تو می روی و من از تو شعر میگویم .
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | 1:27 | نویسنده : reza |