در اين خانه ي متروکه ي ويران را کسي ديگر نمي کوبد
کسي ديگر نمي پرسد چرا تنهاي تنهايم
و من چون شمع مي سوزم
و ديگر هيچ چيز از من نمي ماند
و من گريان و نالانم
و من تنهاي تنهايم
درون کلبه ي خاموش خويش اما
کسي حال من غمگين نمي پرسد
و من درياي پر اشکم که طوفاني به دل دارم
درون سينه پر جوش خويش ، اما
کسي حال من تنها نمي پرسد
و من چون تک درخت زرد پاييزم
که هر دم با نسيمي مي شود برگي جدا از او
و ديگر هيچ چيز از من نمي ماند
نظرات شما عزیزان:
امّا چرا کسی نفهمید
"نمــــــک" برای من که خاطراتم زخمی است
شور نیست...
مزه "درد" میدهد...!!
با ساز دلت
تمــــــــرین نوازندگـــــــــــی کند.......
یاد قلبت باشد ، یک نفر هست که این جا
بین آدم هائی ، که همه سرد و غریبند با تو
تک و تنها ، به تو می اندیشد
و کمی ،
دلش از دوری تو دلگیر است ...
مهربانم ، ای خوب !
یاد قلبت باشد ، یک نفر هست که چشمش ،
به رهت دوخته بر در مانده
و شب و روز دعایش اینست :
زیر این سقف بلند ، هر کجائی هستی ، به سلامت باشی
و دلت همواره ، محو شادی و تبسم باشد ...
مهربانم ، ای خوب !
یاد قلبت باشد یک نفر هست که دنیایش را ،
همه هستی و فردایش را ، به شکوفائی احساس تو ، پیوند زده
و دلش می خواهد ، لحظه ها را با تو ، به خدا بسپارد ...
مهربانم ، ای خوب !
یک نفر هست که با تو
تک و تنها ، با تو
پر اندیشه و شعر است و شعور !
پر احساس و خیال است و سرور !
مهربانم ، ای یار ،
یاد قلبت باشد یک نفر هست که با تو ، به خداوند جهان نزدیک است
و به یادت ، هر صبح ، گونه سبز اقاقی ها را
از ته قلب و دلش می بوسد
و دعا می کند این بار که تو
با دلی سبز و پر از آرامش ، راهی خانه خورشید شوی
و پر از عاطفه و عشق و امید
به شب معجزه و آبی فردا برسی
پاسخ : راضیه جان خیلی ممنون از لطف و مهربونیت همیشه موفق باشی و سر افراز*مهری*
تاريخ : پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391 | 18:53 | نویسنده : reza |